چند روز پیش آمد و گفت: من قرآن با ترجمه عثمان طه نیاز دارم.
گفتم منظورت خط عثمان طه ست؟
گفت: آره. البته با ترجمه باشد.
قرآنی که در خانه داشتیم به او دادم. یکی دو روزی گذشت. برایش اس ام اس دادم و خواستم تا قرآن را برایم بیاورد. جوابی نداد. تا اینکه در دانشگاه دیدمش. گفتم دلت نمی خواهد این فرآن ما را بیاوری؟ در جوابم گفت: به خدا قرآن تو به درد من نمی خوره. کُشتی منو. برای شرکت در مسابقه قرآن در دانشگاه می خواستم.
وقتی گفت به خدا قرآن تو به درد من نمی خورد نمی دانستم باید با کیف بر سر خودم بزنم یا بر سر او. ولی آنچه مشخص بود کاربرد نداشتن قرآن در زندگی او بود.
لحظه ای با خودم فکر کردم. چگونه یک مسلمان قسم می خورد که به قرآن نیازی ندارد. آیا او و امثال او مسلمان نیستند؟ پس در مسابقه قرآن چرا شرکت کرده است؟ شاید هم هنوز اهمیت و جایگاه قرآن در زندگی را درک نکرده اند. به راستی ما را چه شده است که در زندگی از عترت و قرآن کم استفاده می کنیم و یا اصلا بهره ای نمی بریم؟
البته ناگفته نماند که این مشکل را با وحدت حوزه و دانشگاه به راحتی می توان حل کرد. ولی متاسفانه برخی از طلّاب چنان فضای دانشگاه را آلوده به فساد و گناه می بینند که حاضر نیستند کوچکترین تماسی با قشر دانشجو داشته باشند. و این یعنی خلاف فرمان ولی فقیه عمل کردن. یعنی همان چیزی که دشمن می خواهد. یعنی دور شدن عده ای جوان از قرآن.
امیدوارم قرآن در زندگی همه جایگاه خود را پیدا کند و همه انسان ها قرآن را بعنوان قانونی برای بهتر زندگی کردن و بندگی خدا را کردن از آن استفاده کنند.
نوشته شده توسط :مرتضی::نظرات دیگران [ نظر]